این شعر توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره:وقتی به دنیا می یام سیام ،وقتی بزرگ میشم سیام،وقتی میرم زیر آفتاب سیام،وقتی میترسم سیام،وقتی مریض میشم سیام،وقتی میمیرم هنوزم سیام،و تو آدم سفید،وقتی به دنیا می یای صورتی ای،وقتی بزرگ میشی سفیدی،وقتی میری زیر آفتاب قرمزی،وقتی سردت میشه آبی ای،وقتی میترسی زردی،وقتی مریض میشی سبزی،وقتی میمیری خاکستری ای و تو به من میگی رنگین پوست
..........................................

خداوند به فرشتگان عقل داد، بدون شهوت.حیوانات را شهوت داد، بدون عقل و انسان را شهوت داد با عقل ؛ هر انسانی که عقلش به شهوتش غلبه کند از فرشتگان بهتر است و هر انسانی که شهوتش بر عقلش غلبه کند بدتر از حیوان است ای تماشایی ترین مخلوق خاکی در زمین! آسمانی میشوم وقتی نگاهت میکنم
..........................................

 یا رب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل را به کلافی بفروشیم و خریداری نیست/فکر بهبود خود ای دل بکن از جای دگر که در این شهر طبیب دل بیماری نیست
..........................................

و کسی می گوید سر خود بالا کن ، به بلندا بنگر. به بلندای عظیم به افق های پر از نور امید و خودت خواهی دید و خودت خواهی یافت خانه ی دوست کجاست... خانه دوست در آن عرش خداست ، خانه ی دوست در آن قلب پر از نور خداست و فقط دوست ، خداست...
 


دسته ها : درد دل
جمعه بیست و هشتم 4 1387
X